سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 تمام امید منی
.:: یَالااِلهَ اِلُّااللهُ المَلِکُ الحَقُّ المُبین::.
*اَلسَّلامُ عَلَیکَ یَاموُسَی بنِ جَعفَر ، اَیُّهَاالکَاظِمُ یَاابنَ رَسوُلِ الله*


امام موسی کاظم(علیه السّلام) فرمودند:


مَن کَفَّ غَضَبَهُ عَنِ النّاسِ کَفَّ اللهُ عَنهُ عذابَ یومِ القِیامَة؛
هر کس خشم خود را از مردم بازدارد، خداوند عذاب خود را در روز قیامت از او بازمی‌دارد.

 


مرد روستایی چهره ی زشتی داشت، چنان زشت که همه از او کناره می­گرفتند. مرد قلب مهربانی داشت، اما مردم چهره­اش را می­دیدند و چهره­اش آنها را می­رماند. چه­قدر دلش می­خواست که یکی بنشیند به حرف زدن با او.


حالا که همه از او کناره می­گرفتند، او هم سعی می­کرد جلوی چشم مردم ظاهر نشود تا کمتر رنج بکشد، اما زندگی و احتیاجات روزمره، باعث می­شد که نتواند زیاد از دیگران دور بماند.


روزی در حال عبور از کوچه­ای بود. دید چند نفری پیش می­آیند. بعضی از مردم چنان بدجنس بودند که با دیدن او، روی در هم می­کشیدند. ترسید آنها هم با او این رفتار را بکنند، اما مردها خیلی عادی پیش آمدند و وقتی به نزدیکی او رسیدند، یکی از آنها نگاهش کرد. با مهربانی گفت: «سلام!» مرد، با تردید جواب سلام را داد. آیا رهگذر می­خواست او را مسخره کند؟


اگر بتوانم کاری برایتان بکنم، با جان و دل انجام می­دهم.


در چهره گندمگون و زیبای رهگذر، اثری از تمسخر نبود. مرد با تعجب، رهگذر را نگاه کرد. او که بود؟ چرا برخلاف دیگران، از او روی­گردان نبود؟ چنان غافل­گیر شده بود که نتوانست چیزی بگوید. رهگذر و همراهانش گذشتند. مرد مدتی سر جا ماتش برد و بعد یادش آمد حتی اسم رهگذر را نپرسیده است.


جرئتی به خود داد و گفت: صبر کنید! لحظه­ای صبر کنید!


یکی از رهگذران برگشت.


ـ کاری داشتی برادر؟


ـ نه، فقط می­خواستم بدانم این همراه شما که چنین مهربانانه با من سخن گفت، کیست؟


ـ او را نشناختی!


ـ نه، مردم زیاد مرا نمی­بینند و من هم زیاد آنها را نمی­بینم.


ـ او مولایمان باب­الحوائج، موسی بن جعفر است.


مرد آهی از ته دل کشید.


ـ جانم به فدای او، چرا نشناختمش؟ مرا شرمنده خود کرد.


ـ اتفاقاً ما به ایشان عرض کردیم که اگر کسی با شما کاری داشته باشد، خود باید بگوید، نه اینکه شما درخواست کنید. فرمودند: این مرد (یعنی شما)، به حکم کتاب خداوند، برادر و همسایه ما هستند و با ما در بهترین پدر یعنی حضرت آدم و نیکوترین دین یعنی اسلام شریکند و ما وظیفه داریم که اگر کاری از دستمان برآمد، برای او انجام بدهیم.
   


شهادت
 امام موسی کاظم(علیه السّلام)
 را تسلیت عرض می نمایم.





شهاب



[ جمعه 88/4/26 ] [ 4:51 عصر ] [ ] [ نظر ]
درباره وبلاگ

بیاد شهدای گمنام!!! برای بچه های تفحص و برای آنهایی که به دنبال گمشده ی خود می گردند هیچ لحظه ای زیباتر از لحظه ی کشف پیکر شهید نیست. اما زیباتر از آن لحظه ای است که زیر نور آفتاب یا چراغ قوه پلاکی بدرخشد. در طلاییه وقتی زمین را می شکافتیم پیکر مطهر شهیدی نمایان شد که همراه او یک دفتر قطور اما کوچک بود ؛ شبیه دفتری که بیشتر مداحان از آن استفاده می کنند. برگ های دفتر به خاطر گل گرفتگی به هم چسبیده بود و باز نمی شد . آن را پاک کردم . به سختی بازش کردم بالای اولین صفحه اش نوشته بود: عمه بیا گمشده پیدا شده!
لینک دوستان
امکانات وب