سفارش تبلیغ
صبا ویژن


* امام کاظم‏ علیه السّلام فرمودند:

إیّاکَ أن تَمنَعَ فی طاعَةِ اللَّهِ فَتُنفِقُ مِثلَیهِ فی مَعصِیَةِ اللَّهِ؛







مبادا از خرج کردن در راه طاعت خدا خوددارى کنى،

و آن‏گاه دو برابرش را در معصیت خدا خرج کنى.





ولادت باسعادت هفتمین سپهرگنجینه ی هدایت،


امام موسی الکاظم(علیه آلاف التّحیّه وَالثَناء)


 مبارک باد.





[ شنبه 90/10/10 ] [ 8:17 عصر ] [ ] [ نظر ]

...بسم رب المهدی...

«بشنو از نی چون حکایت می‌کند
از جدایی‌ها شکایت می‌کند»
سینه دارم چاک چاک درد صدر
فرصتی خواهم بگویم شرح صدر
«یاد باد آن روزگاران یاد باد»
یاد محرومان دوران یاد باد
یاد لبنان یاد چمران یاد صدر
آن همه خدمت بدون مزد و اجر
او به لبنان بود مردم را امام
چون به همت کرد حجت را تمام
صدر اما در وطن بیگانه است
هرکه نامش می‌برد دیوانه است
کس نباشد کو نداند نام او
کو کسی آگاه از افکار او؟
یک نفر نَبوَد به عالی همتی
جستجو بنماید این سبط نبی
فخر ایران رمز لبنان صدر دین
عزت شیعه به روی این زمین
موسی کنعان به سینا سرزمین
کی شود پایان تو را این اربعین؟
وعده ها یک بار و صد بار و هزار
ده شب و صد شب، هزاران شد شمار
ای که از آمال تو حزب و حماس
شر مطلق از حضورت در هراس
کی کنی بند بلا بدرود تو؟
چشم کم نور مرا مسرور تو؟
شیعه از اندوه تو اندوهگین
کفر را یاد تو هم بس سهمگین
دوست از هجران تو در تاب و تب
دشمن از نام تو هم اندر تعب
دشمنان در دشمنی شان راستین
عاشقان از عاشقی شان شرمگین
عاشقیم و روز، نان را در طلب
عاشقیم و شام، در شور و طرب
یار ما در بند و ما در کار خویش
صبح و شب در بند افکار پریش
یوسفی در بند زندان حسد
ما فقط دنبال اخبار و رصد
عشق خواهی، عشق یعقوب نبی
عشق یوسف کو ولی را بُد ولی
عشق یوسف آن نبی رنجور کرد
چشم پرنورش همی کم نور کرد
عشق چون باشد زلیخا می‌شود پیر و عجوز
چون که دارد بر جگر صد آه و سوز
آن چنان عشقی بباید تا که «صدر»
باز گردد بر مقام خود به فخر
این همه گفتیم از موسای صدر
قطره آبی بود از دریای صدر
بحر صدر و پهنه دریای آن
قطره ای از باده‌ی مهدی بدان
قطره ای از قطره های این شراب
کرده مست و بی قرارم بی حساب
یاد موسی را چنین باشد اثر
نام مهدی را خدا داند ثمر
ما زموسی نام خواندیم و بس
قصه‌ای از کار او خواندیم و بس
کی، کجا دیدیم رفتاری از او؟
چشممان کی دید سیمایی از او؟
کی نوازش کرد دستانش به مهر؟
ما خطاکارانِ مالامال، کبر؟
از شمیم یاد او مدهوش ما
عطر مهدی می‌کند بی‌هوش ما
زین سبب گویم به آوای بلند
مهدیا! بِرهان امام ما ز بند

جواد عنابستانی
آبان 1390 – ذی الحجه 1432

ا


[ شنبه 90/10/10 ] [ 1:14 صبح ] [ صاعقه ] [ نظر ]



9 دی ، روزی که پشت شیطان لرزید.






چه شب و روزهایی که طی شد و در میانشان، شبی شب قدر شد و روزی، یوم الله. و در این میان جنگ شیطان با خدا تا نصرت نهایی حزب الله ادامه دارد. فان حزب الله هم الغالبون.

آزمون ها و حوادث از پس هم می رسند و انسانیت هر بشری را در مهلتی مشخص در کوره ذوب اراده و اختیار خویش آبدیده می کنند. حال عده ای آبدیده و سربلند می شویم و عده ای نیز مردود و زنگاری و سرافکنده.



بعد از آن کبر و عصیان ابلیس و سوگند مشروطش، اغوای تلخ و مکرر آدم و رانده شدنش از بهشت، قتل مظلومانه و مکرر هابیل ها بدست قابیل ها، طوفان های مکرر نوح ها، تلاش ها و خون دل خوردن های پی درپی هود و لوط و عاد و ثمود و موسی ها و عیسی ها، بت شکنی مکرر ابراهیم خلیل الله و به قربانگاه رفتن های اسماعیل ها، هجرت هر روزه محمد(ص) و اتمام حجت هر باره اش در بدر و احد و حنین و تبوک و احزاب و غدیرها، غربت جانکاه زهرا(س) و غصب مستمر فدک ها، خیانت مستمر بنی سقیفه و ماجرای هر روزه پیراهن عثمان ها و به نیزه رفتن قرآن ها، درجازدن هر روزه زبیر و طلحه و شرکا، ساده لوحی ابوموسی و مکر و نیرنگ معاویه ها و عمروعاص ها، خانه نشینی مولا(ع) و واگویه های مستمرش با چاه، تکرار هر روزه عاشورا و آوارگی زینب کبری(س) و حتی غیبت طولانی مولا(عج)... مائیم و ابتلائات و امتحاناتی به وسعت همه آوردگاه های تاریخ در جنگ دائمی با ابلیس ها...

شیطان در جنگ مستمری است با ما و عیار انسانیتمان در آزمون های پیاپی و فتنه های نوبه نو شناخته می شود. یکی از ما با حب نفس و جاه و مقام، یکی با مال و منال دنیا و دیگری هم خسر الدنیا والاخره... مسئولیت اصلی انسان در به دوش کشیدن و تحویل بار امانت الهی از همان زمانی شروع شد که ابلیس قسم یاد کرد: فبعزتک لاغوینهم اجمعین... الا عبادک منهم المخلصین.




اگرچه همه روزهای خدا باشکوهند و شاهد غلبه مستمر حزب الله بر شیطان ها، اما برخی روزها در توالی جدال دائمی شیطان و نوچه هایش با بندگان خدا، شکوهی دیگر به تاریخ بخشیده اند و خود نیز باشکوه تر گشته اند. چنین ایامی معروفند به ایام الله... همان روزهایی که میزبان و شاهد آزادگی و حریت جماعتی از انسان ها هستند که برای دین خدا قیام می کنند و خواری شیاطین را رقم می زنند.

در عبور از کوچه پس کوچه های تاریخ به معبر امروزی که می رسیم خواهیم دید چه تجارب و عبرت هایی در مقابل دیدگان خود داریم. عبرت هایی که آسان به دست ما نرسیده ولی رایگان در اختیار همه ما قرار دارد. از تجارب و مصائب قبل از اسلام گرفته تا صدر اسلام، تا به اکنون.

انقلاب اسلامی ایران با آرمان هایی برگرفته از اصول ناب قرآن و اسلام و سنت انبیا و ائمه علیهم السلام، در قلب شوره زار آن تاریخی آغاز شد که بیگانگان برای ما نوشته بودند و درهای باغ سبز توسعه و اومانیته را به اسم انقلاب سفید و قدم نهادن به دروازه های تمدن آن هم تحت لوای چکمه های استکبار و استعمار و وابستگی، با قوانینی نظیر کاپیتولاسیون و با چاشنی تحقیر به ما نشان می دادند. اما با رهبری ولایت و اتحاد و بصیرت ملت، و اهدای خون های پاک در مسیر انقلاب و دفاع مقدس و بعد از آن فتنه های پی درپی برگ های دیگری از دفتر استقلال و عزت و آزادی گشوده شد تا انقلاب اسلامی ایران، پرچم بیداری اسلامی را در عصر حاضر و سپس بیداری انسانی را در نقاط دیگر جهان برافراشته نگه دارد.





بی شک چنین انقلابی را تحمل اعوجاج و انحراف و قبیله گرایی و اشرافیت و شخص گرایی و تبعیض و مفاسد اقتصادی و سیاسی و... نبود، و با وجود روشنگری های ولایت، حق نیز همین بود. آنجا که مولا و امت، زیاده خواهی ها، توهمات، تردیدات و انحرافات را یکی پس از دیگری در جمع برخی خواص تحت هر جریان و عنوانی دیدند، همچون قطرات اقیانوسی بیکران بسان طوفان نوح، آفات و کژی ها را شستند و از چهره تابناک انقلاب زدودند.


نهم دی ماه هشتاد و هشت، تداوم حرکت اقیانوسی بیدار دل و اما دل شکسته بود که فارغ از تحمل دردهایی نظیر سکوت برخی خواص، یا حرف های دوپهلوی عده ای، جانانه وارد میدان کارزار شدند و غبار فتنه را از سیمای انقلاب شستند.

مبارک باد ایام الله نهم دی بر ملت بزرگی که هم طوفان نوح شد و هم سوار بر کشتی انقلاب اسلامی، جشن بزرگ پیروزی بر فتنه و فتنه گران را بر پا نمود و نصرت الهی را بر قلوب خویش و این سرزمین رهنمون ساخت. و مبارک باد بر نهم دی افتخار پیوستن به ایام الله، یا همان روزهایی که بیشتر رنگ و بوی آسمانی دارند... روزهایی که پشت شیطان در آن بیشتر می لرزد و بینی آن به خاک مالیده می شود.


[ سه شنبه 90/10/6 ] [ 5:22 عصر ] [ ] [ نظر ]

...بسم رب المهدی...

حسین جان مهدی ام مهدی خسته دلم از بی وفایی ها شکسته

حسین جان

مهدی ام مهدی  خسته

دلم از بی وفایی ها شکسته

 

حسین جان

مانده ام تنهای تنها

شده کرب و بلایم کوه و صحرا

 

حسین جان

کاش من جای تو بودم

چو یارانت بُدم گِرد وجودت

 

شما گفتی ولی آنها نرفتند

مرا یاران همه ، یک یک برفتند

حسین جان مهدی ام مهدی خسته دلم از بی وفایی ها شکسته

حسین جان

سال ها در انتظارم

هنوز حسرت به یاران تو دارم

 

حسین جان

انتقام نگرفته ام من

به جای امّتم شرمنده ام من

 

حسین جان

قطعه قطعه جسم اکبر(ع)

سر افتاده ی علی اصغر(ع)

 

دو کتف خونی و مشک ابالفضل(ع)

کنارعلقمه اشک ابالفضل(ع)

 

صدای ناله ی جانسوز زهرا(س)

فرار کودکان در دشت وصحرا

 

همه منزل به منزل در اسارت

چنان که شد به آل تو جسارت ...

حسین جان مهدی ام مهدی خسته دلم از بی وفایی ها شکسته

هر آنچه عمه ام زینب(س) کشیده

بود هر صبح و شام در پیش دیده

 

ز قلبم میزند بیرون شراره

چه کاری سخت تر از انتظاره

 

حسین جان

از شما شرمنده هستم

گناه امّتم بسته دو دستم

 

چه قدر دیگر بگویم من به امّت

دعا باشد کلید قفل غیبت ...

حسین جان مهدی ام مهدی خسته دلم از بی وفایی ها شکسته

حسین جان امّتم بر تو بگریند نمیدانند که خود با من چه کردند

هزارو یکصدو هفتادو پنج سال

چه کم آنکس که پرسیده زمن حال

 

هزارو یکصدو هفتادو پنج سال

چه میداند کسی دارم چه احوال

 

هزارو یکصدو هفتادو پنج سال

به دست و پای من زنجیر اعمال

 

هزارو یکصدو هفتادو پنج سال

برای عمّه ام زینب میزنم پروبال

 

هزارو یکصدو هفتادو پنج سال

به دل مانده هزار امید و آمال

حسین جان مهدی ام مهدی خسته دلم از بی وفایی ها شکسته

توی کرب و بلای این زمونه

آدم قدر ابالفضل(ع) و نمی دونه

 

توی کرب و بلای این زمونه

کسی وقت عمل باقی نمی مونه

 

توی کرب و بلای این زمونه

چه قدر تیر گنه سویم روونه

 

توی کرب و بلای این زمونه

ندارم زینبی حرفم رسونه

حسین جان مهدی ام مهدی خسته دلم از بی وفایی ها شکسته

شما با آن مصیبت ها که دیدی

به امید ظهورم پر کشیدی

 

خدا داند چه قدر در انتظاری

ز خون باری چشمم بی قراری

 

حسین جان

کاش بودند عاشقانی

زبانی نه حقیقی یاورانی ...

 

گناهان را به اشک خود بشویند

ظهورم را بخواهند از خداوند

 

خدا اذن فرج میده به دعوت

برای انبیا اینگونه سنت

 

اگر شیعه وفا میکرد به بیعت

نبود تاخیر به روی عصرغیبت ...

حسین جان مهدی ام مهدی خسته دلم از بی وفایی ها شکسته ...

*اللهم الرزقنا رویت قائم آل محمد*

التماس دعا...یامهدی*

گرد آوری:پایگاه اینترنتی تکناز

توضیح : بیشتر بندهای این شعر از زیارت ناحیه مقدسه که در آن امام زمان(ع) در خطاب به امام حسین(ع) درد دل میکند و روایات دیگر که امام زمان(ع) فرموده اند گرفته شده است!


[ دوشنبه 90/9/21 ] [ 5:14 عصر ] [ صاعقه ] [ نظر ]




.:: اَلسَّلامُ عَلَیکَ یَا قَتیلَ العَبَراتِ یَا ابَا عَبدِالله الحُسَین الشَّهید(ع) ::.



باز این چه شورش است که در خلق عالم است

باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است


باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین

بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است


این صبح تیره باز دمید از کجا کزو

کار جهان و خلق جهان جمله درهم است


گویا طلوع میکند از مغرب آفتاب

کاشوب در تمامی ذرّات عالم است


گرخوانمش قیامت دنیا بعید نیست

این رستخیز عام که نامش محرّم است


در بارگاه قدس که جای ملال نیست

سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است


جنّ و ملک بر آدمیان نوحه می کنند

گویا عزای اشرف اولاد آدم است


خورشید آسمان و زمین ، نور مشرقین

پرورده ی کنار رسول خدا ، حسین


* * *

کشتی شکست خورده ی طوفان کربلا

در خاک و خون طپیده ی میدان کربلا


گر چشم روزگار به رو زار می گریست

خون می گذشت از سر ایوان کربلا


نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک

زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا


از آب هم مضایقه کردندکوفیان

خوش داشتند حرمت مهمان کربلا


بودند دیو و دد همه سیراب و می مکند

خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا


زان تشنگان هنوز به عیّوق می رسد

فریاد العطش ز بیابان کربلا


آه از دمی که لشگر اعدا نکرد شرم

کردند رو به خیمه ی سلطان کربلا


آن دم فلک بر آتش غیرت سپند شد

کز خوف خصم در حرم افغان بلندشد

 
* * *

چون خون ز حلق تشنه ی او بر زمین رسید

جوش از زمین به ذروه ی عرش برین رسید


نزدیک شد که خانه ی ایمان شود خراب

از بس شکست ها که به ارکان دین رسید


نخل بلند او چو خسان بر زمین زدند

طوفان به آسمان ز غبار زمین رسید


باد آن غبار چون به مزار نبی رساند

گرد از مدینه بر فلک هفتمین رسید


یکباره جامه در خم گردون به نیل زد

چون این خبر به عیسی گردون نشین رسید


پر شد فلک ز غلغله چون نوبت خروش

از انبیا به حضرت روح الامین رسید


کرد این خیال وهم غلط کار کان غبار

تا دامن جلال جهان آفرین رسید


هست از ملال گرچه بری ذات ذوالجلال

او در دلست و هیچ دلی نیست بی ملال


* * *

ترسم جزای قاتل او چون رقم زنند

یک باره بر جریده ی رحمت قلم زنند


ترسم کزین گناه شفیعان روز حشر

دارند شرم کز گنه خلق دم زنند


دست عتاب حق به در آید ز آستین

چون اهل بیت دست در اهل ستم زنند


آه از دمی که باکفن خون چکان ز خاک

آل علی چو شعله ی آتش علم زنند


فریاد از آن زمان که جوانان اهل بیت

گلگون کفن به عرصه ی محشر قدم زنند


جمعی که زد به هم صفشان شورکربلا

در حشر صف زنان صف محشر به هم زنند


از صاحب حرم چه توقّع کنند باز

آن ناکسان که تیغ به صید حرم زنند


پس بر سنان کنند سری را که جبرئیل

شوید غبار گیسویش از آب سلسبیل


* * *

روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار

خورشید سربرهنه برآمد ز کوهسار


موجی به جنبش آمد و برخاست کوه

ابری به بارش آمد و بگریست زار زار


گفتی تمام زلزله شد خاک مطمئن

گفتی فتاد از حرکت چرخ بی‌قرار


عرش آن زمان به لرزه درآمد که چرخ پیر

افتاد در گمان که قیامت شد آشکار


آن خیمه‌ای که گیسوی حورش طناب بود

شد سرنگون ز باد مخالف حبابوار


جمعی که پاس محملشان داشت جبرئیل

گشتند بی‌عماری محمل شتر سوار


با آنکه سر زد آن عمل از امّت نبی

روح‌الامین ز روح نبی گشت شرمسار


وانگه ز کوفه خیل الم رو به شام کرد

نوعی که عقل گفت قیامت قیام کرد


* * *

بر حربگاه چون ره آن کاروان فتاد

شور و نشور واهمه را در گمان فتاد


هم بانگ نوحه غلغله در شش جهت فکند

هم گریه بر ملائک هفت آسمان فتاد


هرجا که بود آهویی از دشت پاکشید

هرجا که بود طایری از آشیان فتاد


شد وحشتی که شور قیامت به باد رفت

چون چشم اهل بیت بر آن کشتگان فتاد


هرچند بر تن شهدا چشم کار کرد

بر زخم های کاری تیغ و سنان فتاد


ناگاه چشم دختر زهرا در آن میان

بر پیکر شریف امام زمان فتاد


بی اختیار نعره ی هذا حسین زود

سر زد چنانکه آتش ازو در جهان فتاد


پس با زبان پر گله آن بضعةالرّسول

رو در مدینه کرد که یا ایّهاالرّسول


* * *  


این کشته ی فتاده به هامون حسین توست

وین صید دست و پا زده در خون حسین توست


این نخل تر کز آتش جانسوز تشنگی

دود از زمین رسانده به گردون حسین توست


این ماهی فتاده به دریای خون که هست

زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست


این غرقه محیط شهادت که روی دشت

از موج خون او شده گلگون حسین توست


این خشک لب فتاده دور از لب فرات

کز خون او زمین شده جیحون حسین توست


این شاه کم سپاه که باخیل اشگ و آه

خرگاه زین جهان زده بیرون حسین توست


این قالب طپان که چنین مانده بر زمین

شاه شهید ناشده مدفون حسین توست


چون روی در بقیع به زهرا خطاب کرد

وحش زمین و مرغ هوا را کباب کرد


* * *

کای مونس شکسته دلان حال ماببین

ما را غریب و بیکس و بی آشنا ببین


اولاد خویش را که شفیعان محشرند

درورطه ی عقوبت اهل جفا ببین


در خلد بر حجاب دو کون آستین فشان

واندر جهان مصیبت ما بر ملا ببین


نی ورا چو ابر خروشان به کربلا

طغیان سیل فتنه و موج بلاببین


تن های کشتگان همه در خاک و خون نگر

سرهای سروران همه بر نیزه هاببین


آن سر که بود بر سر دوش نبی مدام

یک نیزه اش ز دوش مخالف جدا ببین


آن تن که بود پرورشش در کنار تو

غلطان به خاک معرکه ی کربلا ببین


یا بضعةالرّسول ز ابن زیاد داد

کو خاک اهل بیت رسالت به باد داد


* * *

خاموش محتشم که دل سنگ آب شد

بنیاد صبر و خانه ی طاقت خراب شد


خاموش محتشم که ازین حرف سوزناک

مرغ هوا و ماهی دریا کباب شد


خاموش محتشم که ازین شعر خونچکان

دردیده ی اشگ مستمعان خون ناب شد


خاموش محتشم که ازین نظم گریه خیز

روی زمین به اشگ جگرگون کباب شد


خاموش محتشم که فلک بس که خون گریست

دریا هزار مرتبه گلگون حباب شد


خاموش محتشم که بسوز تو آفتاب

از آه سرد ماتمیان ماهتاب شد


خاموش محتشم که ز ذکر غم حسین

جبریل را ز روی پیامبر حجاب شد


تا چرخ سفله بود خطایی چنین نکرد

بر هیچ آفریده جفایی چنین نکرد


* * *

ای چرخ غافلی که چه بیداد کرده ای

وز کین چه ها درین ستم آباد کرده ای


بر طعنت این بس است که با عترت رسول

بیداد کرده خصم و تو امداد کرده ای


ای زاده ی زیاد نکرده است هیچ گه

نمرود این عمل که تو شدّاد کرده ای


کام یزید داده ای از کشتن حسین

بنگر که را به قتل که دلشاد کرده ای


بهر خسی که بار درخت شقاوتست

درباغ دین چه با گل و شمشاد کرده ای


با دشمنان دین نتوان کرد آن چه تو

با مصطفی و حیدر و اولاد کرده ای


حلقی که سوده لعل لب خود نبی بر آن

آزرده اش به خنجربیداد کرده ای


ترسم تو را دمی که به محشر برآورند

از آتش تو دود به محشردرآورند


محتشم کاشانی


emam%20zaman.jpg 

.:: یا حجّة الله ، بقیّة الله(عج) ، از این غم و از این عزا آجرک الله ::.



[ دوشنبه 90/9/7 ] [ 8:11 عصر ] [ ] [ نظر ]
   1   2   3   4   5   >>   >
درباره وبلاگ

بیاد شهدای گمنام!!! برای بچه های تفحص و برای آنهایی که به دنبال گمشده ی خود می گردند هیچ لحظه ای زیباتر از لحظه ی کشف پیکر شهید نیست. اما زیباتر از آن لحظه ای است که زیر نور آفتاب یا چراغ قوه پلاکی بدرخشد. در طلاییه وقتی زمین را می شکافتیم پیکر مطهر شهیدی نمایان شد که همراه او یک دفتر قطور اما کوچک بود ؛ شبیه دفتری که بیشتر مداحان از آن استفاده می کنند. برگ های دفتر به خاطر گل گرفتگی به هم چسبیده بود و باز نمی شد . آن را پاک کردم . به سختی بازش کردم بالای اولین صفحه اش نوشته بود: عمه بیا گمشده پیدا شده!
لینک دوستان
امکانات وب