سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

.:: یَالااِله اِلا اِلا الله المَلِکُ الحَقُّ المُبین ::.


  جنگ اراده ها 


همایش سوم هشت ماه نبرد سایبری

پنجشنبه 8 مهر 1389 ساعت 15

بهشت زهراء(س) سالن دعای ندبه


"شورای هماهنگی فعّالان سایبری انقلاب اسلامی"


[ چهارشنبه 89/7/7 ] [ 11:42 عصر ] [ ] [ نظر ]

رهبر

شعر منتشر نشده ای از شهریار درباره رهبر انقلاب(در زمان ریاست جمهوری)

رشکم اید که تو حیدر بابا

بوسی ان دست که خود دست خداست

راستان دست چپ از وی بوسند

که خدا بوسد از او دست راست

در امامت به نماز جمعه

صد هزارش به خدا دست دعا ست

من بیان هنرم، یک دل و بس

او عیان هنر از سر تا پا ست

او شب و روز برای اسلام

پای پویا و زبان گویا ست

او چه بازوی قوی و محکم

با امامی که ره و رهبر ماست

شهریارا سری افراز به عرش

کو نگاهیش به ( حیدر بابا) ست

 بختیاری

 

 


[ سه شنبه 89/7/6 ] [ 12:36 عصر ] [ ] [ نظر ]

شهید

شهید

چه ساده لوح اند

انان که می پندارند،عکس تو را

به دیوار های خانه ام اویخته ام

و نمی دانند که من

دیوار های خانه ام را

به عکس تو اویخته ام!

بختیاری


[ یکشنبه 89/7/4 ] [ 4:17 عصر ] [ ] [ نظر ]
 


.:: یَارَبَّ العَالَمینَ ::.

پاییز یک شعر است
یک شعر بی‌مانند
زیباتر و بهتر
از آنچه می‌خوانند

پاییز، تصویری
رؤیایی و زیباست
مانند افسون است
مانند یک رؤیاست




سحر نگاه او
جادوی ایام است
افسونگر شهر است
با این‌که آرام است

او ورد می‌خواند
در باغ‌های زرد
می‌آید از سمتش
موج هوای سرد




با برگ می‌رقصد
با باد می‌خندد
در بازی‌اش با برگ
او چشم می‌بندد

تا می‌شود پنهان
برگ از نگاه او،
پاییز می‌گردد
دنبال او، هر سو



هرچند در بازی
هر سال، بازنده‌ست
بسیار خوشحال است
روی لبش خنده‌ست

من دوست می‌دارم
آوازهایش را
هنگام تنهایی
لحن صدایش را



مانند یک کودک
خوب و دل انگیز است
یا بهتر از این‌ها
«پاییز، پاییز است!»


شاعر: ملیحه مهرپرور



امیدوارم هربرگ که ازدرخت میاُفته یه غم ازدلتون کم

بشه، انقدری که دیگه هیچ غمی تو دلتون نمونه
جز غم یار



اَللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّـل فَرَجَهُم وَفَرَجَـنَابِهِم

1207686gbweny1i8r

 

[ شنبه 89/7/3 ] [ 11:57 صبح ] [ ] [ نظر ]

من خدا ترم یا تو؟!

مردی از اهل مصر خوشه انگوری نزد فرعون اورد و خواهش کرد ان را مروارید نماید. فرعون ان را گرفته و بدرون خانه امد و در این اندیشه بود که چگونه می توان خوشه انگور را جواهر نمود! در این میان شیطان به در خانه فرعون امد و در را کوبید.فرعون صدا زد کیست؟ شیطان گفت: خاک بر سر خدایی که نمی داند در پشت در چه کسی است. پس داخل خانه شد، خوشه را از فرعون گرفت و اسمی از اسماء خدا را بر ان خواند؛ خوشه انگور جواهر گردید.

ان گاه گفت:ای فرعون! انصاف ده من با این فضل و کمال شایسته بندگی نبودم چگونه تو با این نادانی ادعای خدایی می کنی و می گویی (( من خدای بزرگ مردمم))؟! فرعون پرسید:چرا ادم را سجده نکردی تا از درگاه قرب خدا رانده شدی؟ گفت: زیرا می دانستم که از صلب او مانند تو عنصری پلیدی به وجود می اید.

بختیاری


[ جمعه 89/7/2 ] [ 2:20 عصر ] [ ] [ نظر ]
<      1   2   3      
درباره وبلاگ

بیاد شهدای گمنام!!! برای بچه های تفحص و برای آنهایی که به دنبال گمشده ی خود می گردند هیچ لحظه ای زیباتر از لحظه ی کشف پیکر شهید نیست. اما زیباتر از آن لحظه ای است که زیر نور آفتاب یا چراغ قوه پلاکی بدرخشد. در طلاییه وقتی زمین را می شکافتیم پیکر مطهر شهیدی نمایان شد که همراه او یک دفتر قطور اما کوچک بود ؛ شبیه دفتری که بیشتر مداحان از آن استفاده می کنند. برگ های دفتر به خاطر گل گرفتگی به هم چسبیده بود و باز نمی شد . آن را پاک کردم . به سختی بازش کردم بالای اولین صفحه اش نوشته بود: عمه بیا گمشده پیدا شده!
لینک دوستان
امکانات وب