سفارش تبلیغ
صبا ویژن

  اَلسَّلامُ عَلَیکَ یَا مَولاتِی ،  یا رُقَیّة بِنتُ الحُسَین(ع) ، اَغِثینِی ، یَا بَابَ الحَوَائِج   


*عطر عود

 با این شتاب فکر کنم سر می آورد!

با این شتاب ، حوصله را سر می آورد

 
می تازد و غنیمت جنگ غروب را

از چنگ سی هزار نفر ، در می آورد

 
حسّ می کنم که داخل خورجین غصبی اش

* یک باغ سیب سرخ معطّر * می آورد

 
سرمستِ سود داد و ستدهای کربلاست

دارد چقدر چادرومعجر می آورد!!!

 
نرخ طلای کوفه سقوطش مسجّل است

از بس که گوشواره و زیور می آورد

 
دود و تنورروشن و عطری شبیه عود

اینجای روضه ، داد مرا در می آورد


*نسیم فدک

 خدا صدای خودش را شنید از دهنت

دوید داخل گودال و دید از دهنت....

 
تلفظ لغت * یا غیاث * مشکل بود

به گریه نیزه ای بیرون کشید از دهنت

 
به سمت پهلوی تان راه تیغ ها کج شد

همین که نام مدینه پرید از دهنت

 
تو تشنه و جگر نیزه ها خنک می شد!

نسیم باغ فدک می وزید از دهنت

 
خدا برای بهشت خودش ، شقایق را

غروب روز دهم آفرید از دهنت


*گوهر شناس

 چوب حراج زد به عقیق لب شما

یک ضربه و دو ضربه وباقی ضربه ها....

 
هرچه گذشت،هیچ کسی مشتری نشد!

بی قیمت است ، گوهر گنجینه ی خدا

 
گوهرشناس واقعی قصر ، زینب است

تخمین زده است ارزش درِّ کبود را

 
با دیدن جلال وشکوهت سفیر روم

انگشت بر دهان تعجّب گرفته تا....

 
مانده سر دو راهی فریاد یا سکوت!

آیا قدم جلو بگذارد؟... و اینکه یا...؟

 
افتاد یاد خواب شب قبل که نبی

فرموده بود: * اهل بهشتی کنار ما... *

 
دل رابه آبهای خروشان عشق زد

سر رابغل گرفت و شد راز بر ملا

 
پیغمبر و مسیح برایش گریستند

وقتی سفیر خنده کنان شد سرش جدا

 
از پله های قصر سرش غلت خورد وگفت:

* در راه دوست جان چقدر هست بی بها! *

 
پایین پای * حضرت زهرا * رسید و بعد

با خون خود نوشت که: * الوعده ، الوفاء *


  ... وااای زینب ...  

شهاب


[ چهارشنبه 87/11/2 ] [ 1:46 صبح ] [ ] [ نظر ]
<      1   2   3   4      
درباره وبلاگ

بیاد شهدای گمنام!!! برای بچه های تفحص و برای آنهایی که به دنبال گمشده ی خود می گردند هیچ لحظه ای زیباتر از لحظه ی کشف پیکر شهید نیست. اما زیباتر از آن لحظه ای است که زیر نور آفتاب یا چراغ قوه پلاکی بدرخشد. در طلاییه وقتی زمین را می شکافتیم پیکر مطهر شهیدی نمایان شد که همراه او یک دفتر قطور اما کوچک بود ؛ شبیه دفتری که بیشتر مداحان از آن استفاده می کنند. برگ های دفتر به خاطر گل گرفتگی به هم چسبیده بود و باز نمی شد . آن را پاک کردم . به سختی بازش کردم بالای اولین صفحه اش نوشته بود: عمه بیا گمشده پیدا شده!
لینک دوستان
امکانات وب