سفارش تبلیغ
صبا ویژن

.:: بسم ربّ الزّهراء ::.
.* یَا مَولاتی یَا فَاطِمَةَ الزَهراءِ(س) اَغیثینی *.

* * *  یَا فَاطِمَةَ الزَّهراءِ ، یَا بِنتَ محمَّدٍ ، یَا قُرَّةَ عَینِ الرَّسوُلِ ، یَا سَیِّدَتَنَا وَمَولاتَنَا ، إِنّا تَوَجَّهنَا وَاستَشفَعنَا وَتَوَسَّلنَا بِکِ إِلىَ الله ِوَقَدَّمنَاکِ بَینَ یَدَی حَاجَاتِنَا ، یَا وَجیـهَةً عِندَ الله ِاِشفَعِی لَنَا عِندَ الله ِ ، یَا وَجیـهَةً عِندَ الله ِاِشفَعِی لَنَا عِندَ الله ِ ، یَا وَجیـهَةً عِندَ الله ِاِشفَعِی لَنَا عِندَ الله  * * *


دست هایت ...!

بیا عباس بنشین کنارم می خواهم برایت روضه مادر بخوانم. مادرت فاطمه کلابیه تا چند روز دیگر به شهادت خواهد رسید. فاطمیه بی فاطمه کلابیه لطفی ندارد. دیگر شهیده راه ولایت مادر توست؛ علم که از دست تو افتاد پهلوی مادرت شکست. باورش نمی شد. او تو را شیر بچه حیدر کرار پرورش داده بود و وقتی بچه بودی به قد و بالایت نگاه می کرد و برایت اسفند دود می کرد که چه پهلوانی.
دست هایت، دست هایت را در دست می گرفت و گاهی دور از چشم حسنین بوسه ای نثار دستان تو می کرد.
دست هایت، دست هایت را گاهی می گذاشت در دست حسین و به تو می گفت: حق نداری حسین را برادر صدا کنی. حسین مولای توست و فرقش با تو این است که تو فرزند منی اما حسین پسر فاطمه است.
دست هایت، دست هایت را گاهی به زینب نشان می داد و خواهرت زینب لذت می برد که برادرش چنین دستان پر توانی دارد. زینب در دلش می گفت: با این دو دست رعنا عاشورا غمی نیست.
دست هایت، دست هایت را گاه به علی نشان می داد و اشک مولا را در می آورد.
دست هایت، دست هایت، دست هایت...
نه، ام البنین باورش نمی شد علم از دست تو بیافتد. کار کرده بود روی این دست ها از همان بچگی و به دستانت علم می داد بزرگتر از قد رشیدت و تو علم را می چرخاندی در آسمان و جوانان بنی هاشم به افتخارت صلوات می فرستادند.
گاهی می نشست کنار خانه علی و از دور قد و بالایت را نگاه می کرد و می دید که شانه هایت سر به آسمان ساییده اند.
بیا عباس بنشین کنارم می خواهم برایت روضه مادر بخوانم. قبرستان بقیع بهشت زهراست و قبر مادرت فاطمه کلابیه بی چراغ است.
بال یاکریم را بسته اند و نمی گذارند دور مزار مادرت پرواز کند. از حرم خبری نیست. اینجا اشک را ممنوع کرده اند. روضه را هم. باید از دور فاتحه بخوانیم. همان کاری که مادرت با "کف العباس" می کرد.
دست هایت، غصه این دو دست بریده هنوز برای ام البنین تازگی دارد؛ یعنی خدا چکار دارد با دستهایت؟!
                                                               ***
برایت لباس دوخته بود؛ به آستین که رسید فهمید قطیع الیمین شده ای. این پیرهن الان بر تن امام زمان است ...  

http://www.ghadiani.blogfa.com

برگرفته از وبلاگ قطعه 26 _ حسین قدیانی

 

<\/h2>

[ شنبه 89/2/25 ] [ 9:32 عصر ] [ ] [ نظر ]


.:: بسم ربّ الزّهراء ::.
.* یَا مَولاتی یَا فَاطِمَةَ الزَهراءِ(س) اَغیثینی *.

* * *  یَا فَاطِمَةَ الزَّهراءِ ، یَا بِنتَ محمَّدٍ ، یَا قُرَّةَ عَینِ الرَّسوُلِ ، یَا سَیِّدَتَنَا وَمَولاتَنَا ، إِنّا تَوَجَّهنَا وَاستَشفَعنَا وَتَوَسَّلنَا بِکِ إِلىَ الله ِوَقَدَّمنَاکِ بَینَ یَدَی حَاجَاتِنَا ، یَا وَجیـهَةً عِندَ الله ِاِشفَعِی لَنَا عِندَ الله ِ ، یَا وَجیـهَةً عِندَ الله ِاِشفَعِی لَنَا عِندَ الله ِ ، یَا وَجیـهَةً عِندَ الله ِاِشفَعِی لَنَا عِندَ الله  * * *


رسول خدا(ص):

یتیم تر از کسی که پدرش را از دست داده ،
یتیمی است که از امام خود جدا شده و به او دسترسی ندارد.


ای نگاهت پر از سپیده بیا
دل ز هجرت به خون تپیده بیا

خم شد از دوری تو قامت من
دلبر ناز و قد کشیده بیا


شب غم را سحر ، سحر بر گرد
ای صفای سحر ، سپیده بیا


هجر روی تو سخت جانفرساست
دل مجنون من بریده ، بیا


من که از دیدنت شدم نومید
ای امید دل رمیده ، بیا

کی شود پیک تو خبر آرد:
شب دیدار ما رسیده ، بیا

پرچم سرخ کربلا گوید:
نوحه خوان سربریده بیا

اشف صدر الحسین معنی توست
مرحم سینه ی دریده بیا

ندبه دارد برای آمدنت
مادری با قد خمیده ، بیا


جان یاسی که بین آتش سوخت
روی از غنچه اش ندیده ، بیا


حقّ آن مادری که غرق به خون
در پی مرتضی دویده ، بیا

قَسَمت می دهم به اشکی که
بر رخ فاطمه چکیده ، بیا

با نوی خسته این چنین می خواند:
مَحرم مادر شهیده  ، بیا


و... آلبوم عشق
تشییع پیکر پاک شهدا _ جمعه 24/2/89





.* اَللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم *. 

 

شهاب


[ جمعه 89/2/24 ] [ 10:5 صبح ] [ ] [ نظر ]



.:: بسم ربّ الزّهراء ::.

یا فاطمة الزهراء یا بنت محمد یا قرة عین الرسول یا سیدتنا ومولاتنا إنا توجهنا واستشفعنا وتوسلنا بک إلى الله وقدمناک بین یدی حاجاتنا ، یا وجیـهة عند الله اشفعی لنا عند الله یا وجیـهة عند الله اشفعی لنا عند الله یا وجیـهة عند الله اشفعی لنا عند الله



رنگ پاییز به دیوار بهاری افتاد

بر در خانه ی خورشید شراری افتاد

تکیه بر در زدنش دردسرش شد به خدا

او کنار در و در نیز کناری افتاد...!


[ چهارشنبه 89/2/22 ] [ 11:16 عصر ] [ ] [ نظر ]


.:: هُوَالله ::.


سروده ی حضرت آیت‌الله وحید خراسانی در وصف حضرت زهرا(س)

آیت‌الله وحید خراسانی در شعری به بیان اوصاف و ویژگی‌های شخصیتی حضرت زهرا(س) پرداخته است. در سروده ی این مرجع تقلید آمده است:


اى بلند اختر که ناموس خداى اکبرى *** عقلِ کلّ را دخترى و علمِ کلّ را همسرى
زینت عرش خدا پرورده دامان توست *** یازده خورشید چرخ معرفت را مادرى
آن که بُد منّت وجودش بر تمام ما سوى *** گشت ممنون عطاى حق که دادش کوثرى
تاج فرق عالم و آدم بود ختم رسل *** بر سر آن سرور کون و مکان تو افسرى
از گلستان تو یک گُل خامس آل عباست *** اى که در آغوش خود خون خدا مى‌پرورى
مقتداى حضرت عیسى بود فرزند تو *** آن چه در وصف تو گویم باز از آن برترى
در قیامت اولین و آخرین سرها به زیر *** تا تو با جاه و جلال حق، زمحشر بگذرى
بر بساط قرب بگذارد قدم چون مصطفى *** تو بر او هستى مقدم ، گرچه او را دخترى
کهنه پیراهن چو بر سر افکنى در روز حشر *** غرقه در خون خدا برپا نمایى محشرى
با چه ذنبى کشته شد مؤوده آل رسول *** بود آیا اینچنین، أجرِ چنان پیغمبرى
قدر تو مجهول و مخفى قبر تو تا روز حشر *** جز خدا در حق تو کس را نشاید داورى

* * *
شمع جمع آل طه بضعه خیر الورى *** دختر شمس الضّحی و همسر بدر الدّجى
آفتاب برج عصمت گوهر درج شرف *** لیلة القدر وجود و سرّ و ناموس خدا
آن که بنشاندش به جاى خود امام الانبیاء *** وان که بُد آمینِ او شرط دعاى مصطفى
مبدأ جسمش بُد از اثمار اشجار بهشت *** منتهاى روح پاک او حریم کبریا
ز آدم و عیسى نبودش کفو و مانندى به دهر *** شد در اوصاف کمال او هم تراز مرتضى
در مدیحش عقل شد حیران و سرگردان چو دید *** هست مدّاحش خدا، وصف مقامش هل أتى
پا ورم کرد از نماز و دست و بازو از جهاد *** سینه او شد سپر در راه حق روز بلا
رفت از دار فنا بشکسته دل آزرده تن *** آن که بُد آزردنش ایذاء ختم الانبیاء
گفت حیدر در غروب آفتاب عمر او *** تار شد دنیا و روشن شد به تو دار بقاء

* * *
دختر خیر الورى و همسر فخر بشر *** علم مخزون، غیب مکنون در ضمیرش مستتَر
لیلة القدر، نزول کلّ قرآن مبین *** مطلع الفجر ظهور منجى دنیا و دین
آسمان یازده خورشید تابان وجود *** روشن از نور جمالش عالم غیب و شهود
شمع جمع اهل بیت و نور چشم مصطفى *** مهجه قلبى که آن دل بود قلب ماسوى
آیه تطهیر وصف عصمت کبراى او *** هل أتى تفسیرى از دنیا و از عقباى او
تا قیامت شد به او روشن چراغ عقل و دین *** منتشر از او به دنیا نسل خیر المرسلین
اندر آن روزى که وا نفسا بگویند انبیا *** شیعتى گویان بیاید او به درگاه خدا
مصحف او لوح محفوظ قضاء است و قدر *** در حدیث لوحِ او برنامه اثنى عشر
علم ما کان و یکون ثبت است اندر دفترش *** نى سلونى گفته در عالم کسى جز همسرش
اوست مشکاة دو مصباحى که شد عرش برین *** زینت از آن دو، چراغ راه رب العالمین
میوه باغ وجودش حلم و جود مجتبى است *** حاصل آن عمر کوتاهش شهید کربلا است
زینب آن اسطوره صبر و شجاعت دخترش *** گوى سبقت برده در اسلام و ایمان مادرش
دامنش جان جهان و یک جهان جان پرورید *** وه چه جانى که خداوند جهان او را خرید
خون بهاى خون او شد ذات قدّوس خدا *** گشت کشتى نجات خلق و مصباح الهدى
منقطع شد وحى بعد از رحلت خیر الأنام *** لیک جبریل امین بنمود در کویش مقام
بود امین وحى دائم در صعود و در نزول *** تا گذارد مرحمى بر قلب مجروح بتول
دل شکسته بود و از هجر پدر بیمار بود *** پشت و پهلو هم شکسته از در و دیوار بود
تسلیت مى‌داد او را ذات پاک ذو الجلال *** تا بکاهد زان غم و آن رنج و آن درد و ملال
عطر و بوى و رنگ و روى و خُلق و خَلق عقل کل *** ساطع و لامع بُد از آن بضعه ختم رسل
زین سبب روح القدس شد در حریم او مقیم *** تا در آن آئینه بیند صاحب خُلق عظیم
زین قفس چون مرغ روحش رو به رضوان پر کشید *** رفت جبریل امین و از مدینه دل برید
مرتضى آن قطب عالم لنگر دنیا و دین *** عرش علم و روح ایمان و امیرالمؤمنین
آنکه در تسلیم و صبرش عقل شد مبهوت و مات *** کرد در فقدان این همسر تمناى ممات
بود زهرا رکن آن رکن زمین و آسمان *** رفت و ویران شد سر و سامان آن شاه جهان

* * *
صورتى کو خَلق و خُلق عقل کل را مى‌نمود *** گشت پنهان نیمه شب در خاک غم، امّا کبود
ماهتاب آسمان عصمت و عفّت گرفت *** کس نداند جز على آخر چه بگذشت و چه بود

* * *
دیده عالم ندیده زُهره‌اى مانند زهرا *** دخترى مادر نزاده کو شود اُمّ ابیها
شد خدا راضى به آنچه فاطمه راضى به آن شد *** متّفق شد در رضا و در غضب با حق تعالى

 


[ سه شنبه 89/2/21 ] [ 3:33 عصر ] [ ] [ نظر ]

.:: یَا اَللهُ ::.

امام علی علیه السّلام  :

کسی که آموزگار و مربّی خود باشد ، بیشتر در خور بزرگداشت است
تا کسی که آموزگار و مربّی مردم باشد .

البحار 33/56/2

شهاب


[ یکشنبه 89/2/19 ] [ 12:11 عصر ] [ ] [ نظر ]
   1   2      >
درباره وبلاگ

بیاد شهدای گمنام!!! برای بچه های تفحص و برای آنهایی که به دنبال گمشده ی خود می گردند هیچ لحظه ای زیباتر از لحظه ی کشف پیکر شهید نیست. اما زیباتر از آن لحظه ای است که زیر نور آفتاب یا چراغ قوه پلاکی بدرخشد. در طلاییه وقتی زمین را می شکافتیم پیکر مطهر شهیدی نمایان شد که همراه او یک دفتر قطور اما کوچک بود ؛ شبیه دفتری که بیشتر مداحان از آن استفاده می کنند. برگ های دفتر به خاطر گل گرفتگی به هم چسبیده بود و باز نمی شد . آن را پاک کردم . به سختی بازش کردم بالای اولین صفحه اش نوشته بود: عمه بیا گمشده پیدا شده!
لینک دوستان
امکانات وب